زنگ حساب بود. خانم معلم در حال توضیح دادن در مورد عدد صفر بود. تمام شاگردان با دقت به صورت خانم معلم نگاه میکردند و سراپا گوش بودند، فقط «شیاوپینگ» سرش را پائین انداخته بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : جانگ شو
داستان کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولو و درخت سیبش / حسودی کار بدیه!
میمون کوچولویی در بیرون خانهاش، درست جلوی در خانه، یک درخت سیب کاشت. چند سال بعد، درخت سیب به ثمر رسید و پاییز که شد، عطر سیبهای درختش به هوا برخاست. میمون چند سیب که میخورد، از خوشحالی بالا و پائین میپرید
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: ژولی و حلزون ها / تنبلی خیلی زشته
هوا روشن شده بود. مادر، چند بار «ژولی» را صدا کرد و از او خواست که از خواب بیدار شود و خود را برای رفتن به مدرسه آماده سازد؛ اما ژولی کوچولو که اصولاً دختر تنبلی بود، خودش را لای لحاف بیشتر پیچید و خوابید.
بخوانیدداستان کودکانه: نمیخواهیم مادر فقط از ما نگهداری کند / همه باید کارشان را درست انجام دهند
«شیاومی» یک پرندهی زیبا داشت. هرروز به مهدکودک که میرفت، پرندهی کوچولویش نیز همراه او میرفت و کنار پنجره مینشست.
بخوانیدداستان کودکانه: سنجاقک و قورباغه / به جانوران و جانداران مفید آسیب نرسانیم
آن روز، وقتیکه خورشید داشت در پشت کوهها پنهان میشد، سنجاقک کوچولو بهطرف برکهی آب به پرواز درآمد. درحالیکه با دو چشم قلمبیده و درشتش به آب داخل برکه زل زده بود، فریاد زد: «آهای قورباغه، قورباغه کوچولو، من اینجا هستم!»
بخوانید