وقتی بهار زیبا فرارسید زمین نفسی دوباره کشید و همه لباس نو به تن کردند. درخت توت پیر نیز مشغول آرایش شاخ و برگهایش شد و لباس سبزی به تن کرد. یک روز، گنجشک کوچکی پروازکنان آمد و روی یکی از شاخههای پر از برگ درخت توت نشست.
بخوانیدTag Archives: جانگ شو
قصه کودکانه آموزنده: جنگ با شتههای مزاحم / از درختان جنگل نگه داری کنیم
روزی آفتابی و زیبا بود. در جنگل فقط صدای پرندگانی که خیلی زود به نغمهسرایی مشغول بودند، به گوش میرسید. ناگهان درخت صنوبر کوچولویی فریاد زد: «آخ، چقدر درد دارم. چقدر بدنم میخارد!»
بخوانیدقصه کودکانه چینی: گل حقیقی و گل مصنوعی / چیزهای طبیعی زیباترند
بهارِ زیبا و سبز و خرم آمد. در باغ اولین گلی که به بهار خوشآمد گفت گل داوودی کوچک بود. گلهای داوودی یکییکی باز شدند. زنبورها نیز به باغ هجوم آوردند و با خوشحالی و سروصدا بهطرف گلهای زیبای پارک رفتند. شیرهی خوشمزه گلها را میمکیدند و آواز میخواندند.
بخوانیدقصه کودکانه چینی: شیاوپانگ تبدیل به توپ شده است / خدا را شکر که بدنت سالم است
خانم معلم میگفت: «بدن بعضی از موجودات طوری به وجود آمده که اگر از بعضی اندامهایشان استفاده نکنند، آن اندام کارایی خود را از دست میدهد...» شیاوپانگ گفت: «من که باور نمیکنم!» صبح زود، شیاوپانگ همچنان چسبیده بود به رختخوابش و در خواب شیرین فرورفته بود.
بخوانیدقصه کودکانه چینی: مسابقهی ماشینها / آخرش کی برنده شد؟
مسابقهی ماشینها شروع شد! از صبح خیلی زود ماشین تانکر که نامش «لولو» بود، همراه با «شوشو» که ماشین باری بود و همچنین «دودو» که آمبولانس بود و چند ماشین کوچک و معمولی دیگر در صف مسابقه ایستاده بودند و انتظار میکشیدند.
بخوانید