در زمانهای قدیم، جادوگری زندگی میکرد که همهچیز را دربارۀ جادو میدانست. جادوگر کلاه مخصوص و بسیار بلندی داشت. او هر وقت که کلاه را بر سرش میگذاشت، میتوانست فکرهای جادویی کند و آنها را به حقیقت درآورد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : جادوگر
داستان آموزندۀ کودکان: جادوگر دهکده سبز || یک داستان زیستمحیطی
جادۀ دهکدۀ سبز از روی تپه میگذشت. بالای تپه در یک خانۀ پاکیزه، پیرمردی تروتمیز زندگی میکرد. با خواندن این داستان درمییابید چرا به او جادوگر دهکدۀ سبز میگفتند.
بخوانیدداستان کودکانه دلهرهآور: درخت اسرارآمیز || قصه شب برای کودکان
داستان ترسناک کودک: وقتیکه تامی چشمهایش را بهآرامی باز کرد و از پنجرهی اتاقخوابش به بیرون نگاه کرد، دید یک درخت بلوط بسیار بزرگ در آنجا سبز شده که قبلاً آنجا نبود. چون اگر این درخت قبلاً آنجا بود، تامی آن را دیده بود
بخوانیدداستان مصور کودکانه: عروسی قو || طلسم جادوگر
روزی روزگاری در سرزمینی، فرمانروایی با پسر جوانش زندگی میکرد. کار پسر جوان این بود که همیشه در کوه و دشت و صحرا دنبال شکار برود. او بر پشت اسب مینشست و اینطرف و آنطرف میرفت.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: پسر قهرمان و جادوگر بدجنس
روزی روزگاری، جادوگر بدجنسی بود که همه مردم از دست او به تَنگ آمده بودند؛ اما هیچکس جرئت نداشت با او بجنگد و او را از بین ببرد. چون هر کس با او روبهرو میشد، به سنگ تبدیل میشد و مثل مجسمهای بر زمین میافتاد.
بخوانید