Tag Archives: ترس

یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود گنجشک کوچولویی بود که خیلی ترسو بود. یک روز گنجشک کوچولو یک تکه پنبه پیدا کرد. این‌طرف را گشت و آن‌طرف را گشت تا یک جای خوب پیدا کند؛

روزی روزگاری، یک فیل کوچولو بود به اسم رونالد! من مطمئنم که همه‌ی شما این رو خوب می‌دونید که همه‌ی فیل‌ها از موش‌ها می‌ترسن! و رونالد هم خیلی‌خیلی زیاد از موش‌ها می‌ترسید.

فهرست قصه های این مجموعه: 1- كي از چي ترسيد 2- خدا و خرما 3- گربه و پیرزن 4- مهربانی 5- افسانه ای از بلوچستان

سحر بود. جوجه کوچولو از تخم درآمد. به دورو برش نگاه کرد. مادرش را ندید. ترسید و لرزید. این‌طرف و آن‌طرف دوید. خانم مرغه از راه رسید. گفت: «چیه، چی شده عزیز دلم، دسته‌گلم؟ از کی می‌ترسی؟ از چی می‌لرزی؟»

فهرست قصه های این مجموعه: شش شاگرد تازه / جغدی که از تاریکی می ترسید / بابا برفی / آهنگ شب / چشمه سحرآمیز