قصههای لافونتن: داستان دو قاطر || بزرگی، رُفت و ریز دارد! قصههای لافونتن 87 داستان آموزنده: دو تا قاطر از راهی میرفتند. یکی بارش پول نقره و سکه بود و دیگری کاه و یونجه. قاطری که پولها را توی صندوق به پشتش بسته بودند خیلی شوخ و شنگول میخرامید و زنگولهای را که به گردنش بود به صدا درمیآورد بخوانید