بایگانی/آرشیو برچسب ها : بز

دو بز لج‌باز در کوهستانی زندگی می‌کردند. بزها خیلی باهم لج‌بازی می‌کردند. هر وقت به هم می‌رسیدند، هیچ‌کدام حاضر نمی‌شد راه را برای دیگری باز کند و باهم می‌جنگیدند.

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ‌کس نبود. در روستای پشت جنگل سبز، پیرمرد و پیرزنی با نوه‌ی کوچکشان زندگی می‌کردند. آن‌ها نَه گاو داشتند، نَه گوسفند و نه مرغ و خروس؛

روزی روزگاری در یک جنگل دور، یک کلبه‌ی سنگی بامزه قرار داشت. این کلبه متعلق مامان بزی بود. مامان بزی همراه با هفت‌تا بچه بزی کوچولوی خیلی‌خیلی بامزه توی کلبه با خوشحالی زندگی می‌کردن!!

فهرست قصه های این مجموعه: 1- ماه مبارك رمضان 2- باران بهاری 3- كاج گریان 4- ترك كردن عادت بد 5- كی مامان بزی رو دیده؟

فهرست قصه های این مجموعه: 1- پاپهن خانم / 2- بوکولا / 3- بی بی چارقد گلی و بزک پشم فرفری / 4- بیشترش کن / 5- بی نام (اسمشو تو حدس بزن)