بایگانی/آرشیو برچسب ها : برکه

قصه تصویری کودکانه: نیکسی برکه آسیاب / داستان یک صدای ترسناک

قصه-تصویری-کودکانه-فارسی-نیکسی-برکه-آسیاب

روزی روزگاری در نزدیک یک دهکده برکه‌ای بود که یک نیکسی (پری آب) در کنار آن زندگی می‌کرد. در آن دهکده مرد جوانی به نام آرتور به همراه همسرش آبیگیل زندگی می‌کرد. پری آب هر شب به خواب آرتور می‌رفت و با صدایی ترسناک از او می‌خواست که به سوی او برود

بخوانید

قصه کودکانه: توپ سبز سودابه | قورباغه باهوش در برکه آب

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-توپ-سبز-سودابه

سودابه و مسعود در مزرعه‌ی کوچکی زندگی می‌کردند. در جلوی مزرعه آبگیری بود و جلوتر از آن هم جنگل. سودابه کوچولو یک توپ سبز داشت. یک روز صبح می‌خواست توپ‌بازی کند؛ ولی هرچه گشت توپش را پیدا نکرد. او به‌طرف برادرش رفت. مسعود روی بالاترین پله‌ی نردبان نشسته بود.

بخوانید

قصه کودکانه: چشمک، چرا قهری؟ | با همدیگه قهر نباشیم

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-چشمک،-چرا-قهری؟

چشمک، یک قورباغه‌ی کوچولو سبز بود که در یک آبگیر زندگی می‌کرد. او معمولاً کنار آبگیر می‌نشست و قورقور می‌کرد. گاهی هم بازی می‌کرد و بعدش چرت می‌زد. بعضی وقت‌ها که هوا خوب و آفتابی بود، فاطمه کوچولو به آبگیر می‌آمد.

بخوانید