یک روز، یک پسر کوچک دست خواهر کوچولویش را در دست گرفت و گفت: «از وقتیکه مادرمان مرده روزگار خوشی نداشتهایم و نامادریمان همیشه ما را کتک میزند؛ و غذای ما هم همیشه یکتکه نان خشک بیشتر نیست!
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : برادر
قصه های برادران گریم: ملکه زنبور / در جستجوی خوشبختی
روزی بود، روزگاری بود، دو شاهزاده بودند که میخواستند بدانند «خوشبختی» چیست و آدم خوشبخت کیست، ازاینروی از یار و دیار دست شستند و در جستوجوی «خوشبختی» به جهانگردی پرداختند؛
بخوانیدافسانه قدیمی: هفت برادر / با کسب مهارت و همکاری می توان مشکلات بزرگ را حل کرد
پیرمردی بود که هفت پسر داشت. او با هفت پسرش در پای کوه بلندی نزدیک دریا زندگی میکرد. پسر بزرگ را «نیرومند»، پسر دوم را «باد»، سومین پسر را «مرد آهنین»، چهارمین پسر را «دست یخی» و پنجمین پسر را «لنگدراز»، ششمی را «بزرگپا» و هفتمین پسر را «دهان پهن» صدا میکرد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: کفاش و سه کوچولو و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #48
فهرست قصه های این مجموعه: 1- کفاش و سه کوچولو 2- یک کلاغ چهل کلاغ 3- عمو نوروز 4- دختر تنها 5- پنج برادر
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: ستاره كوچولوی تنها و 4 قصه دیگر / با صدای: مریم نشیبا #10
فهرست قصه های این مجموعه: 1- ستاره كوچولوی تنها / 2- بره كوچولوی پرستار / 3- جشن پاییزی / 4- داداش خوب خودم / 5- دو خانه در یك حیاط
بخوانید