داستان زیبا و آموزنده: مهربانترین همبازی کودکان قصه های کودکانه 659 ظهر بود. صدای اذان از منارهی مسجد به گوش میرسید. مرد مهربان با چهرهای خندان آرام بهطرف مسجد میرفت. بوی عطرش در کوچهها پیچیده بود. در یکی از کوچههای نزدیک مسجد، کودکان مشغول بازی بودند. بخوانید