در جنگلی بزرگ که پر از حیوانات مختلف بود بچه میمون شیطانی زندگی میکرد. اسم این بچه میمون، «بازیگوش» بود. چون از موقع سر زدن آفتاب تا وقت غروب، میدوید و بازی میکرد، از تنۀ درختان بالا میرفت، روی شاخهها تاب میخورد،
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : اندیشه
قصه کودکانه روباه و شیر برای پیش از خواب
روزی روزگاری روباهی از راهی میگذشت. شیری را دید. شیر با دیدن روباه فریاد کشید: «همانجا که هستی بمان. تو امروز غذای خوب من هستی.»
بخوانید5 داستان آموزنده درباره اندیشه و تفکر
آیا در نفس خود تفکر نکردند که خدا آسمانها و زمین و هر چه در بین آنهاست همه را به حق و معین آفریده است.
بخوانید