در پای کوه بلندی یک رودخانه وجود داشت. در کنار این رودخانه هم خانهی خانم خرگوشه و بچههای ریزهمیزه و تُپُلش بود. در فصل زمستان وقتی برف میبارید و زمین یک پارچه سفید بود، خانم خرگوشه و بچههایش همگی لباس سفید زمستانی به تن داشتند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : افسانه چینی
قصه کودکانه: دماغ فیل / دیگران را مسخره نکنیم
در یک جنگل سرسبز و زیبا، یک فیل بزرگ مشغول آب خوردن بود. درست درزمانی که فیل خرطوم بلندش را داخل آب رودخانه کرده بود صدای خندهای به گوشش رسید. فیل به عقب برگشت و به دنبال صاحب صدا گشت.
بخوانیدقصه کودکانه: چرا هواپیما را به دست من نداد! / بچه باید باادب باشه!
عمهی «شیاوکا» با تخته و شیشه یک هواپیمای کوچک برای او ساخت. سپس با یک قلممو روی هواپیما را رنگ زد و روی آن یک پرچم کشور چین که عبارت بود از پنج ستاره d کوچک کشید و آن را به «شیاوکا» هدیه کرد!
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: عمو خورشید مهربان / به پدر کمک کنیم
قوقولیقوقو... قوقولیقوقو... هنوز هوا بهطور کامل روشن نشده بود که آقا خروسه به بالای درخت بزرگی رفت و روی شاخهاش نشست و آواز صبح شده بیدار شوید را سر داد.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: سه ستاره ی بازیگوش
در آسمان سه ستاره، یکی قرمز یکی سبز و یکی زرد وجود داشتند. آنها دوست یکدیگر بودند. اما یک روز راهشان را گم کردند. ستاره قرمز وقتی دید یک ابر سفید با کمک باد دارد از آنجا عبور میکند، فوراً پرید روی آن و همراه با ابر به حرکت درآمد.
بخوانید