دهقانی مقداری گندم کاشت و چون هنگام درو فرارسید، محصول مزرعهاش بهاندازهای زیاد بود که بهزحمت توانست آن را گردآورد. گندم را با ارابه به خانه برد، کوبید، پوستش را گرفت و در خانهاش انبار کرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : افسانه
داستان روسی افسانه ی خورشید / به خوشبختی دیگران کمک کنیم
چنین سرزمین تاریک، اما بزرگی در کنار دریایی قرار داشت. خورشید هرگز بر بالای این سرزمین نبود: هیچکس آفتاب را ندیده بود، ستارهها هم نبودند، برای اینکه همیشه و همهوقت بر فراز این سرزمین ابرهایی تیره سراسر آسمان را پوشانیده بودند.
بخوانیدداستان قدیمی: سدنا و شکارچی / افسانه اسکیمو / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی
در روزگاران خیلی دور، دختری اسکیمو زندگی میکرد به نام سدنا. او تنها دختر مردی زنمُرده و زیباترین دختر سرزمینهای برف و یخ بود. آنان در کنار دریا میزیستند، زمستانها را در کلبهای یخی و تابستانهای کوتاه را در چادری از پوست گوزن به سر میآوردند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: شادی و دوای درد و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #62
فهرست قصه های این مجموعه: 1-شادی و دوای درد 2- آن روز معمولی در مدرسه 3- خورشید و باد شمال (روایت تازه) 4- گرگو (افسانه ای از بوشهر) 5- لوبیای سحر آمیز (بازنویسی)
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: دوستی خرگوش ها و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #61
فهرست قصه های این مجموعه: 1-دوستی خرگوش ها 2- خال خالی و تراکتور 3- سه مسافر 4- افسانی از سرخپوستان 5- زندگی، امید و دیگر هیچ
بخوانید