توی یک جنگل بزرگ و سرسبز، روی یک درخت پر از شاخ و برگ، دوتا پرندهی کوچولو لانه درست کرده بودند. یکیشان نر بود، یکیشان ماده. پرندهی ماده روی تخمهایش خوابیده بود و پرندهی نر برای او آب و غذا میآورد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : ادبیات روسیه
قصهی کودکانه روسی: پسری که بزغاله شد || آلِنوشکا و ایوانوشکا
روزی بود، روزگاری بود. در یک جای خیلی دور، پیرمرد و پیرزنی زندگی میکردند. آنها یک دختر زیبا و یک پسر کوچک داشتند. از شانس بد آنها، پیرمرد و پیرزن از دنیا رفتند و خواهر و برادر تنها ماندند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: ایوان و اسب کوچکش
روزی روزگاری، پسر مهربانی به نام «ایوان» به همراه دو برادرش در روستایی در کشور روسیه زندگی میکردند. یک روز صبح آنها دیدند که مزرعه گندمشان لگدکوب و خراب شده است.
بخوانیدداستان آموزنده «یک آدم چقدر زمین میخواهد؟!» نوشته لئو توستوی – عاقبت حرص و طمع
این داستان روسی درباره دهقانی است که برای به دست آوردن زمینهای بیشتر حرص میزند و چندبار به روستاهای دیگر کوچ می کند تا زمین بیشتری به دست بیاورد. عاقبت به سرزمینی میرسد که در آن می تواند تا هرجا که پاهایش توان دویدن دارد بدود و صاحب زمینها شود و فاجعه از همینجا آغاز میشود...
بخوانیدقصه «زیباروی تنبل: آی یوگا» قصه ای از سرزمین های سرد روسیه
«آی یوگا » دختر زیبایی در قبیله ساماروف بود. همه زیبایی او را تحسین می کردند. برای همین، آی یوگا خیلی تنبل و مغرور شده بود و دست به هیج کاری نمی زد. درست مثل یک قوی مغرور.
بخوانید