Tag Archives: ادبیات دانمارکی

قصه کودکانه: حلزون و بوته گل سرخ || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-حلزون-و-بوته-گل-سرخ

باغ زیبایی بود که اطراف آن از بوته‌های فندق پوشیده شده بود. در آن‌سوی بوته‌ها مزارع زیبایی وجود داشت که گوسفندان و گاوها در آن می‌چریدند. در این باغ یک بوتۀ پر از گل سرخ بود و زیر آن حلزونی زندگی می‌کرد که هیچ‌چیز به‌جز خودش برایش مهم نبود و در این دنیا فقط به خودش فکر می‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: بلبل و گل سرخ || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-بلبل-و-گل-سرخ

تمام ترانه‌های شرقی از عشق بلبل به گل سرخ حرف می‌زنند. چراکه در سکوت شب‌های پرستاره، بلبل آوازه‌خوان برای گل خوشبوی خود نغمه‌سرایی می‌کند. من در فلات‌های مرتفعی که با ازمیر فاصله چندانی ندارد، آنجا که ساربان، شترهای خود را پیش می‌راند، یک بوته گل سرخ دیدم.

بخوانید

قصه کودکانه: مسابقه پرش || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-مسابقه-پرش

روزی کک، ملخ و اردک کوکی تصمیم گرفتند باهم مسابقه بدهند. آن‌ها می‌خواستند بدانند کدام‌یک بلندتر از دیگران می‌پرد. پس مسابقه‌ای ترتیب دادند و همه را دعوت کردند، تماشاچیان زیادی به محل مسابقه آمدند. سه قهرمان نامدار پرش هم در تالار حاضر شدند،

بخوانید

قصه کودکانه: جوجه اردک زشت || هانس کریستین اندرسن

قصه کودکانه: جوجه اردک زشت || هانس کریستین اندرسن 1

دهکده‌ای بود زیبا که اطراف آن را جنگل پوشانده بود و داخل جنگل، قصری قدیمی در میان برکه‌هایی عمیق، سر برافراشته بود و در پرتو خورشید می‌درخشید. از پای دیوارهای قصر تا برکه‌ها، پر از بوته بود. بوته‌ها خیلی بلند بودند و بکر و دست‌نخورده.

بخوانید

قصه کودکانه: هر کاری که پیرمرد بکند همان درست است

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-هر-کاری-که-پیرمرد-بکند-همان-درست-است

این قصه را وقتی‌که بچه بودم برایم تعریف کردند و حالا من می‌خواهم آن را برای شما تعریف کنم. باور کنید، هر بار که این قصه را می‌شنوم، احساس می‌کنم شیرین‌تر و جذاب‌تر شده است، چون قصه‌ها هم مثل خیلی از آدم‌ها هرچه از عمرشان می‌گذرد، قشنگ‌تر و دوست‌داشتنی‌تر می‌شوند.

بخوانید