در نزدیکی شهر «کجوج» چند باغ وجود دارد که تا ساحل رودخانه کوچکی که به دریا میریزد، کشیده شدهاند و تابستانها منظره دلفریبی پیدا میکنند. در آن نزدیکی پسر و دختری بودند که در همسایگی یکدیگر زندگی میکردند. اسم پسرک «کنود» بود و اسم دخترک «هانشن».
بخوانیدTag Archives: ادبیات دانمارکی
قصه کودکانه: کلاوس کوچک و کلاوس بزرگ
در دهکدهای دو مرد زندگی میکردند که هر دو یک اسم داشتند، اسم هر دو «کلاوس» بود. یکی از آنها چهار اسب داشت و دیگری فقط یک اسب. برای اینکه این دو نفر از هم تشخیص داده شوند، مردم به آن که چهار اسب داشت «کلاوس بزرگ» و به آن که فقط یک اسب داشت «کلاوس کوچک» میگفتند.
بخوانیدقصه کودکانه: پری دریایی ، نوشته: هانس کریستین اندرسن
در عمیقترین نقطه دریا، آنجا که آب نیلگون است و چون بلوری شفاف میدرخشد، قصر سلطان دریا قرار دارد. دیوارهای قصر از مرجان و در و پنجرهاش از کهربای زرد و سقف آن از صدف ساخته شده است. صدفی که با جریان آب باز و بسته میشود.
بخوانیدپیتر نرّه گاو، قصه عامیانه دانمارکی
در یکی از دهات دانمارک زنوشوهری زندگی میکردند که آب و ملک فراوانی داشتند اما اجاقشان کور بود. ورد زبان و تکیهکلام و غصه روز و شبشان این بود که چرا اولادی از خودشان ندارند
بخوانید