یک روز مادر فریماه و علیرضا بچه ها رو برای عید دیدنی خونه مادر و پدربزرگ بردند. پدربزرگ و مادربزرگ گوسفد چاق و چله ایی برای قربانی کردن تهیه کرده بودند و بچه ها برای پخش گوشت نذری به اونها کمک کردند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : احترام به بزرگترها
قصه کودکانه: شیر، مار و کالولو خرگوشه || قدر بزرگترها و سالمندان را بدانیم!
زمانی شیر خیلی بزرگی وجود داشت و چون خیلیخیلی بزرگ بود او را سلطان شیرها مینامیدند. این شیر يك روز گفت: «حیوانهای پیر هیچ فایدهای ندارند. تنبل هستند و دیگر اینکه علف و غذائی را که جانورهای جوان برای رفع گرسنگی باید بخورند میخورند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: خواهران مهربان || خوشرفتاری با بزرگسالان
اسم من کتی است. من و خواهرم سوسن هردو در کلاس سوم هستیم، و چون یکدیگر را خیلی دوست داریم همیشه درسهایمان را باهم حاضر میکنیم
بخوانید