در یک روز بهاری و آفتابی، آهوی مهربان جنگل، بچهاش را به دنیا آورد. او بچهاش را لیس زد و گفت: از این به بعد همه باید تو را بامبی صدا کنند... کلاغزاغی که داشت ازآنجا میگذشت، بامبی را دید و بلافاصله در جنگل قار و قار راه انداخت
بخوانیدTag Archives: آهو
داستان زیبا و آموزنده: ضامن آهو
بچهها تابهحال به زیارت حرم امام رضا رفتهاید؟ بعد از زیارت کنار حوض آب وسط حیاط نشستهاید؟
بخوانیدداستان مصور کودکانه: شیر نادان || عاقبت غرور بیجا و طمعورزی
روزی روزگاری، شیری بود که بسیار مغرور و ازخودراضی بود. شیر، هیکل بزرگ و تنومندی داشت و فکر میکرد که راستی راستی از همه حیوانهای دیگر قویتر است و هر کاری بخواهد، میتواند انجام دهد.
بخوانیدقصه های کودکانه: عمو جنگلی و دوستان یکرنگ در دنیای حیوانات
عمو جنگلی پیرمرد مهربانی است که در جنگل کلبه ای دارد و از حیوانات مراقبت می کند و حیوانات هم او را خیلی دوست دارند ...
بخوانیدقصه کودکانه: آهو و پرنده ها / نوشته: نیما یوشیج
در یک دشت سرسبز همه حیوانات با هم کنار یک آبگیر زندگی می کردند اما یک روز فیل ها آمدند و همه آب آبگیر را خوردند و حیوانات تشنه ماندند. چهارتا از حیوانات به جستجوی آب رفتند و ...
بخوانید