داستان کودکانه: گنجشک کوچولو و درخت اقاقیا / دروغگو رسوا می شود

داستان کودکانه: گنجشک کوچولو و درخت اقاقیا / دروغگو رسوا می شود 1

اطراف یک درخت اقاقیا پر شده بود از بوته‌های گل نیلوفر. نیلوفرها از ساقه و شاخه‌های درخت اقاقیا بالا رفته بودند و لابه‌لای شاخه‌های آن را با گل‌های رنگارنگ خود پر کرده بودند. درخت اقاقیا خوشحال بود که گل‌های صورتی و بنفش و سفید، زیبایی‌اش را صدچندان کرده است.

بخوانید

داستان کودکانه: کمک ادیسون به مادرش / آفرین به بچه های باهوش

قصه-کودکانه-چینی-کمک-ادیسون-به-مادرش

همان‌طور که می‌دانید ادیسون مخترع برق است. این داستان مربوط به زمان کودکی او و هوش فراوان وی است. یک روز ادیسون کوچولو درحالی‌که فقط هفت سال داشت پس از خوردن نهارش به زیرزمین انبار خانه که محل همیشگی او بود و علاقه‌ی خاصی به آنجا داشت رفت تا با وسایلش، سر خود را گرم کند و آزمایش‌هایش را انجام بدهد.

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: کدام‌یک از آن‌ها درست می‌گفتند؟

قصه-کودکانه-چینی-کدام‌یک-از-آن‌ها-درست-می‌گفتند؟

بهار آمده بود و درختان یکسره لباس سبز بر تن کرده و گل‌های رنگارنگ نیز در لابه‌لای درختان و بوته‌ها هنرنمایی می‌کردند. همه‌جا زیبا و خوشبو، بود پرنده‌ها شاد بودند و مشغول نغمه‌سرائی. در میان گل‌های رنگارنگ یک پروانه‌ی زیبا مشغول رقص و شادی بود.

بخوانید

داستان کودکانه: قورباغه خودخواه است یا چن لی؟ / نباید خودخواه باشیم

داستان کودکانه: قورباغه خودخواه است یا چن لی؟ / نباید خودخواه باشیم 2

کودکان را تماشا کنند. چن لی کنار مادر نشست و با دقت به تلویزیون زل زد. ناگهان، چن لی متوجه شد که قرار است در برنامه‌ی کودکان آن روز، یکی از نمایشنامه‌هایی که او و دوستانش در مدرسه اجرا کرده‌اند پخش شود؛

بخوانید

داستان کودکانه گرگ و هفت بزغاله / شنگول و منگول و حبه انگور / داستان های برادران گریم

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-گرگ-و-هفت-بزغاله

روزی بود، روزگاری بود. بزی بود که هفت بزغاله داشت و بزغاله‌هایش را خیلی دوست داشت و همیشه نگران بود که مبادا گرگ آن‌ها را بخورد. یک روز که بزی مجبور بود به صحرا برود و غذا بیاورد، بزغاله‌ها را صدا کرد و گفت: «بچه‌های عزیزم، من باید بروم و برای شما غذا بیاورم. مواظب گرگ باشید

بخوانید