قصه کودکانه: نوازندگان شهر / قصه خر آوازخوان

نوازندگان شهر-قصه خر آوازخوان برای کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان (2)

روزی روزگاری خری زندگی می کرد که دیگر پیر شده بود.برای همین صاحبش می خواست از دستش خلاص شود.خر بیچاره از دست صاحبش فرار کرد و در راه به سگ و گربه و خروسی برخورد که آنها هم از دست صاحبان خود فرار کرده بودند ...

بخوانید

قصه کودکانه قدیمی: هانسل و گرتل / در دام جادوگر

هانسل و گرتل-داستان تصویری کودکان--ایپابفا سایت قصه و داستان (2)

هانسل و گرتل دو خواهر و برادر بودند که به همراه پدر و نامادریشان در جنگل زندگی می کردند. آن سال قحطی بدی شده بود و غذا برای خوردن نبود.برای همین، نامادری می خواست آنها را در جنگل رها کند تا از گرسنگی بمیرند. اما آنها هر بار نجات می یافتند تا اینکه به خانه یک جادوگر بدجنس رسیدند ...

بخوانید

قصه مصور کودکانه: سفیدبرفی و گل قرمزی

قصه مصور کودکانه: سفیدبرفی و گل قرمزی 1

سفیدبرفی و گل قرمزی دوتا خواهر بودند که با هم در یک جنگل قشنگ زندگی می کردند. یک روز زمستان، یک خرس به کلبه آنها آمد و با آنها دوست شد. اما آن خرس یک خرس معمولی نبود بلکه شاهزاده زیبایی بود که توسط یک کوتوله بدجنس طلسم شده بود ...

بخوانید

داستان فانتزی: سفیدبرفی و هفت کوتوله

داستان فانتزی: سفیدبرفی و هفت کوتوله 2

سفیدبرفی دختر زیبایی بود. آنقدر زیبا که زن پدرش که ملکه آن سرزمین بود به زیبایی او حسادت می کرد. برای همین سعی کرد سفیدبرفی را از میان بردارد. سفیدبرفی ماجراهای زیادی داشت. اما باز هم زیباترین دختر آن سرزمین باقی ماند ...

بخوانید

قصه آموزنده کودکان: جوجه کوچولو و سیب سرخ / در نکوهش نادانی

جوجه کوچولو و سیب سرخ-کتاب قصه تصویری کودکان-داستان کودکانه ایپابفا (2)

یک روز جوجه کوچولو داشت در باغ قدم می زد که یک سیب سرخ ازهوا افتاد روی سرش. جوجه کوچولو فکر کرد یکی داره سر به سرش میذاره، برای همین به سراغ دوستانش رفت و علم شنگه ای به پا کرد تا بفهمه کار کی بوده! آخر قصه، جوجه درس خوبی یاد گرفت. یاد گرفت که نادانی خیلی بده ...

بخوانید