یک روز زنبور کوچولو کار بدی کرد. او تصمیم گرفت خودش به تنهایی به تماشای جنگل و مرداب برود. اما بعد فهمید که این کار خیلی خطرناک است و نباید تنهایی به جایی برود ...
بخوانیدقصه آموزنده مایا، زنبور عسل:«زنبور کوچولو و کرم پروانه»
زنبور کوچولو داشت میان گل ها پرواز می کرد که چشمش افتاد به یک موجود عجیب و غریب. اولش ترسید اما بعد فهمید که این موجود عجیب یک کرم بی آزار است و کم کم با او دوست شد ...
بخوانیدقصه آموزنده مایا، زنبور عسل: «زنبور کوچولو، عسل درست میکند»
مایا، زنبور کوچولو همراه با خانم معلم به میان گل های دشت می روند . خانم معلم به مایا نشان می دهد که عسل چطور درست می شود ...
بخوانیدقصه کودکانه «زازا عروسك کوچولو» برای دختر کوچولوها
یک روز زازا، عروسک کوچولوی کارولین گم شد. همه حیوانات مزرعه به دنبال زازا همه جا را گشتند و سرانجام آن را پیدا کردند ...
بخوانیدقصه «روباه و مرغ طلائی» برای کودکان و نوجوانان
روباه حیله گر می خواست مرغ بیچاره را شکار کند. اما مرغ قصه ما خیلی زرنگ بود و حساب روباه را رسید ...
بخوانید