قصه کودکانه «میمون زرنگ و خرس تنبل» _ تنبلی خیلی زشته!

میمون زرنگ و خرس تنبل

یک روز یک خرس تنبل وارد جنگل شد. این خرس آن‌قدر تنبل بود که حاضر نبود دنبال غذا برود. سنجاب مهربان دلش برای خرس سوخت و برایش غذا برد؛ اما میمون زرنگ تصمیم گرفت کاری کند که خرس تنبل دست از تنبلی بردارد و خودش کارهای خودش را انجام دهد.

بخوانید

قصه کودکانه «موطلایی و سه خرس» _ دختر ماجراجو در خانه خرس‌ها

موطلایی و سه خرس

یک روز خانواده خرس‌ها برای بازی به جنگل رفتند. وقتی آنها خانه نبودند، دختر موطلایی به خانه آنها رفت و حسابی خانه‌شان را به هم ریخت. وقتی خرس‌ها به خانه برگشتند، متوجه شدند که یک غریبه وارد خانه آنها شده است...

بخوانید

قصه کودکانه «مهمانی خرگوش‌ها» _ بچه باید باادب باشه!

مهمانی خرگوش ها

یک روز مامان خرگوشه برای سه‌تا بچه‌اش میهمانی ترتیب داد و همه حیوانات جنگل را دعوت کرد. بچه خرگوش‌ها خیلی خوب و بادب بودند. برای همین، مامان خرگوشه می‌خواست بچه‌هایش را تشویق کند.

بخوانید