ایپاب‌فا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر

در روزگاران قدیم پادشاه و ملکه‌ای زندگی می‌کردند که از ثروت و مال دنیا همه چیز برایشان فراهم بود، ولی اجاقشان کور بود و بچه ای نداشتند.

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. برادر و خواهر کوچکی بودند که مادرشان مرده بود. آن‌ها یکدیگر را خیلی دوست داشتند.

در گذشته‌های دور که مردم در برابر تمایلات شرارت بار دیگران قدرتی نداشتند و نمی‌توانستند مقاومت کنند، پیرزن جادوگری پسر پادشاهی را جادو کرد

پادشاهی بود که با کشور همسایه‌اش در حال جنگ بود. او سربازان زیادی داشت، اما دستمزد آن‌ها کم بود و کفاف زندگی‌شان را نمی‌داد.

مردی سه پسر داشت و نگران بود که بعد از مرگش فرزندانش به چه حرفه ای رو می‌آورند. او غیر از خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردند چیزی نداشت برای آن‌ها باقی بگذارد.