ایپاب‌فا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر

یکی بود یکی نبود، دخترکی بود که پدر و مادرش مرده بودند. او به حدی فقیر شده بود که نه جایی برای زندگی کردن داشت نه مکانی برای خوابیدن.

یکی بود یکی نبود، دختر جوان و زیبایی بود که تنبل و بیعار بود و از کار کردن بدش می‌آمد.

یک خیاط و یک آهنگر باهم از شهری که در آن هرکدام سرگرم کار و حرفه خود بودند برمی‌گشتند. خورشید کم‌کم در پس کوه‌ها پنهان شد

یکی بود یکی نبود، پیرزنی بود که با گله غاز خود، تنها در کلبه ای محقر در میان کوه‌ها زندگی می‌کرد.

در روزگاران گذشته آسیابانی بود که با همسرش در خوشی و شادمانی زندگی می‌کرد. آن‌ها پول فراوان و حتی پس انداز کافی داشتند