روزی مردی روستایی به توله سگهای کوچک گفت: - بیایید توی اتاق پذیرایی و هرچه دلتان میخواهد از خرده نانهای روی میز بخورید
بخوانیدافسانهی یک روستایی در بهشت / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، یک روستایی پرهیزکار به رحمت ایزدی پیوست. او راهی بهشت شد و به پشت در آن رسید.
بخوانیدافسانهی حیوانات خدا و حیوانات شیطان / قصهها و داستانهای برادران گریم
پسازاینکه خداوند همه حیوانات را آفرید، گرگ را بهعنوان سگ نگهبان برگزید
بخوانیدافسانهی پیرمردی که دوباره جوان شد / قصهها و داستانهای برادران گریم
حضرت مسیح، در آن زمانی که هنوز زنده بود، شبی با پترس مقدس به خانه یک آهنگر رفت.
بخوانیدقصهی بچه لجباز / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دخترکی لجباز بود که هرگز حرف مادرش را گوش نمیکرد و به همین دلیل خدا از او راضی نبود.
بخوانید