هنگامی که امام حسنعسکری علیه السلام به شهادت رسید، مردی مصری وارد مکّه شد
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): اموال را از بدهکاران مطالبه کن
هنگامی که پدرم از دنیا رفت و ترتیب امور او به من محوّل شد، متوجه شدم که پدرم از مردم اسنادی دارد که مربوط به سهم امام علیه السلام است.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): طبیب درد بیدرمان!
به بیماری کورَک - نوعی زخم چرکین - مبتلا شدم. پزشکان مرا معاینه کردند و برای درمان، پول زیادی هزینه کردم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): خود را به قافله برسان!
در یکی از سالها به بغداد رفتم. هنگامی که میخواستم از بغداد خارج شوم از امام زمان علیه السلام توسط نائب خاصشان اجازه خروج خواستم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): گوشواره باارزش
روزی زنی از اهالی دینور نزد من آمد و گفت: پسر ابیروح! تو در شهر ما از جهت دین و تقوا مطمئنترین افراد هستی،
بخوانید