یه لحظه به اطرافش نگاه کرد دید داره از نمای دور به جسمش که افتاده گوشه اتاق نگاه میکنه، الآن احساس سبکی داشت.
بخوانیدداستان انگیزشی: باور کن ارباب لازم نداری!
بعد از کلی زدوخورد همهچیز تمام شد، با دست و پایی زخمی و بدنی پر از کبودی پدرش وارد خانه شد.
بخوانیدقصه صوتی گنجشک تنها / با صدای مریم نشیا
گنجشک کوچولو به گنجشک ها سلام کرد ولی کسی جوابش را نداد.
بخوانیدقصه آموزندهی دانش ناتمام / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز یکی از دانشمندان درس حکمت میگفت و درباره عدالت سخنرانی میکرد
بخوانیدقصه آموزندهی انوشیروان و باغبان / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز خسرو انوشیروان به تماشای صحرا میرفت و از باغستانی که بر سر راه بود دیدن کرد.
بخوانید