در یکی از سالها به بغداد رفتم. هنگامی که میخواستم از بغداد خارج شوم از امام زمان علیه السلام توسط نائب خاصشان اجازه خروج خواستم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): گوشواره باارزش
روزی زنی از اهالی دینور نزد من آمد و گفت: پسر ابیروح! تو در شهر ما از جهت دین و تقوا مطمئنترین افراد هستی،
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): در جستجوی امام زمان علیه السلام
پس از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام برای جستجوی امام زمان علیه السلام حرکت کردم،
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): «دینور» یا «ری»
من و جعفر بن عبدالغفّار با هم والی دینور - شهری نزدیک کرمانشاه - شدیم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): پانصد یا چهارصد و هشتاد
داستانهای امام زمان (عج): پانصد یا چهارصد و هشتاد محمّد بن شاذان میگوید: چهارصد و هشتاد درهم سهم امام جمعآوری کرده بودم، بیست درهماز خود برآن افزودم و مجموعاً پانصددرهمشد، آنرا برای محمّد بناحمد قمی فرستادم، و ننوشتم که چقدر آن از مال خودم میباشد. حضرت حجت علیه السلام رسیدی …
بخوانید