روزی به خانه مادر ابوجعفر بن بسطام رفتم، او به استقبال من آمد و احترام زیادی بر من نمود تا جایی که خم شد تا پاهای مرا ببوسد!
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): پسر حلاّج و حمایت وی از پدر!
روزی پسر منصور حلاّج به قُم آمد و نامهای به نزدیکان ابوالحسن موسی بن بابویه قمی نوشت
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): ادّعای حلاّج و رسوایی او!
روزی حلاّج در نامهای خطاب به ابوسهل نوبختی که از رؤسای شیعه بود، نوشت: من وکیل صاحبالزمان علیه السلام هستم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): ادّعای وکالت!
بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام، شخصی به نام محمّد بن علی بن بلال ادّعای وکالت حجّة بن الحسن عسکری علیه السلام را نمود
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): شیعه به کجا پناه ببرد؟
در سال 262 هجری قمری به خدمت حکیمه خاتون، دختر امام جواد علیه السلام و خواهر امام هادی علیه السلام و عّمه امام حسن عسکری علیه السلام شرفیاب شدم
بخوانید