در روزگارهای خیلی دور، پسری به نام سندباد با مادر فقیرش زندگی میکرد.
بخوانیدقصه کودکانه و هیجانانگیز: اسکوبیدوو و بیگانهها
روزی از روزها، شاگی و دوستانش سوار ماشین شدند تا به شهر دیگری بروند. جاده از وسط بیابان میگذشت.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مریم روزه می گیره / با صدای مریم نشیبا
روز اول ماه مبارک رمضان بود و مریم با پدر و مادرش روزه گرفته بود. زهرا، دوست مریم هم روزه بود. اما روزه ی کله گنجشکی.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: کوچولوهای روزه دار / با صدای مریم نشیبا
داوود و محمد با هم دوست بودند. داوود کتاب نقاشی که پدرش برایش خریده بود را آورد تا با دوستش نقاشی کنند.
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: فیل سپاسگزار/ قصه کارتونی وقت خواب
قصه تصویری کودکانه: فیل سپاسگذار
بخوانید