قصه‌ی خیالی کودکانه: سفر به سرزمین ابرها || در سرزمین پریان

کتاب قصه کودکانه سفر به سرزمین ابرها

یک روز که تام و خواهرش «هالی» در باغ بازی می‌کردند یکی از دندان‌های تام افتاد. هالی گفت: «مواظب باش این دندان را گم نکنی، آن را توی یک لیوان آب بگذار تا پری دندان‌ها بیاید و آن را با خود ببرد.»

بخوانید

قصه‌ی کودکانه روسی: پسری که بزغاله شد || آلِنوشکا و ایوانوشکا

کتاب قصه کودکانه روسی پسری که بزغاله شد

روزی بود، روزگاری بود. در یک جای خیلی دور، پیرمرد و پیرزنی زندگی می‌کردند. آن‌ها یک دختر زیبا و یک پسر کوچک داشتند. از شانس بد آن‌ها، پیرمرد و پیرزن از دنیا رفتند و خواهر و برادر تنها ماندند.

بخوانید

داستان کودکانه: سفرهای گالیور || یک غول در سرزمین آدم کوچولوها

کتاب داستان کودکانه سفرهای گالیور

سال‌ها پیش پزشک جوانی بود به نام گالیور. او پزشک مخصوص یک کشتی بود. روزی از روزها، وقتی گالیور سوار کشتی، به وسط دریا رفته بود، دریا توفانی شد. هرلحظه که می‌گذشت، توفان و رعدوبرق شدیدتر می‌شد، ناگهان موج بلندی آمد و کشتی را به زیر آب برد.

بخوانید