داستان کودک: مغازۀ آقای پوری پر از همه جور اسباببازی بود. از قطعههای خانهسازی گرفته تا عروسکها و سواریها و کامیونها...روی یکی از طاقچههای مغازه یک خرس بزرگ قرار داشت. اسم این خرس کالو بود.
بخوانیدداستان کودکانه و آموزنده: کفاش و کیسه طلا || پول خوب است
داستان کودک: روزی روزگاری، کفاش فقیری زندگی میکرد که همیشه شاد و سرحال بود. او آنقدر خوشحال بود که تمام روز آواز میخواند. بچهها دوست داشتند که دور پنجرۀ او جمع شوند و به آوازهایش گوش کنند.
بخوانیدداستان کودکانه و آموزنده: گل دوستی || دوستی چیست؟ دوست خوب کیست؟
داستان کودک: روزی از روزها، سنجاب کوچولویی از مادرش پرسید: «مادر جان، بهترین چیزِ توی دنیا چیست؟» سنجابِ مادر فکری کرد و گفت: «بهترین چیز توی دنیا، دوستی است.»
بخوانیدمجموعه شعر کودک || سرودهی پروین دولتآبادی
شعر کودک: خورشید زلف طلایی، که آن بالا بالایی، آفتاب کن و آفتاب کن، برفهای کوه را آب کن - سروده پروین دولت آبادی - ترجمه از آثار هانس کریستین آندرسن
بخوانیدداستان کودکانه: غول خودخواه || بچهها زیباترین گلهای دنیا هستند
داستان کودک: بعدازظهرها، هنگامیکه بچهها از مدرسه برمیگشتند، به باغ غول میرفتند و در آنجا بازی میکردند. آن باغ، بزرگ و زیبا بود و سبزههای نرمی داشت. بر روی سبزهها در همه جای باغ، گلهای زیبا، مثل ستاره ایستاده بودند. همچنین در آن باغ دوازده درخت هلو وجود داشت
بخوانید