قصه‌های لافونتن: داستان گرگ و بره || دیوار حاشا بلند است

قصه-های-لافونتن-داستان-گرگ-و-بره

قصه‌های لافونتن نوشته: ژان دو لا فونتن ترجمه: احمد نفیسی داستان گرگ و بره روزی برۀ کوچکی از تشنگی خود را به نهر آبی رساند و آب صاف آن را نوشید. همین‌که تشنگی او از میان رفت به فکر افتاد که سر و تن خود را در آب بشوید. هنگامی‌که …

بخوانید

قصه‌های لافونتن: داستان روباه و لک‌لک || سزای حقه بازی

قصه-های-لافونتن-داستان-روباه-و-لک‌لک

داستان آموزنده: روباه و لک‌لکی باهم دوست و دمساز شدند و گاه‌گاهی همدیگر را می‌دیدند و برای هم درد دل می‌کردند. روزی روباه به لک‌لک گفت: تو به خانۀ من هنوز پا نگذاشته‌ای. به این جهت می‌خواهم از تو دعوت کنم.

بخوانید

قصه‌های لافونتن: قصه خورجین || عیب خود ببین نه عیب دیگران!

قصه-های-لافونتن-قصه-خورجین

داستان آموزنده: یک روز خدای آسمان‌ها فرمان داد که هرکه نَفَس می‌کشد، چه دد و دام و چه انسان در بارگاه او حاضر شود و اگر از ریخت و اندازه و شکل صورت خود شکایتی دارد به خداوند بگوید تا آن عیب را از او دور کند!

بخوانید