قصه‌های لافونتِن: داستان روباه دم‌بریده | پیشنهاد باید منطقی باشد

قصه-های-لافونتن-داستان-روباه-دم‌بریده

قصه آموزنده: روباه پیری که مرغ و خرگوش و خروسِ فراوان خورده بود روزی سراغ جایی رفت که گمان می‌کرد طعمه‌ای می‌تواند پیدا کند. ازقضا بوی کباب به دماغ او خورد و بی‌تاب شد. احتیاط را از دست داد و به‌سوی جایی که بوی کباب می‌آمد شتافت.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان گربه و موش پیر || احتیاط شرط عقل است!

قصه-های-لافونتن-داستان-گربه-و-موش-پیر

قصه آموزنده: گربه‌ای بود که سخت خون‌خوار و دشمن جان موشان بود با خودش قرار گذاشته بود هر جا موشی باشد او را بخورد و نسل موش‌های بیچاره را از جهان پاک کند! موش‌ها از ترس او دیگر از خانه بیرون نمی‌آمدند.

بخوانید