قصه‌های لافونتِن: داستان شکارچی و کبوتر || پاداش کمک به دیگران

قصه-های-لافونتن-داستان-شکارچی-و-کبوتر

داستان آموزنده: کبوتری کنار جوی آبی نشست و به آب نوشیدن پرداخت. ناگهان دید مورچه‌ای در آب افتاده و هر چه می‌کوشد نمی‌تواند خود را از غرق شدن نجات بدهد. کبوتر به‌شتاب برگ درختی را کنار مورچه به آب انداخت

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان مار  و سوهان || به خودت آسیب نزن!

قصه-های-لافونتن-داستان-مار--و-سوهان

داستان آموزنده: ساعت‌سازی دکانی داشت و در آن دکان ماری در سوراخی لانه‌ای برای خود درست کرده بود. یک‌شب که ساعت‌سازی بسته بود مار که گرسنه بود و نتوانسته بود غذایی به دست آورد از سوراخ خود بیرون آمد

بخوانید