خروسی و سگی باهم دوست شدند و به سفر رفتند. شبهنگام همچنان که سگ زیر ریشههای درختانِ بین راه، جایی برای خود فراهم میکرد، خروس نیز بالای درخت رفت تا بخوابد.
بخوانیدقصههای ازوپ: دیدگاه متفاوت || سود تو، شاید ضرر یک نفر دیگر باشد!
چند دزد وارد خانهای شدند، اما جز خروسی که در خانه بود، چیز دیگری نیافتند. آنها خروس را با خود بردند و تصمیم گرفتند آن را کباب کنند و بخورند.
بخوانیدقصههای ازوپ: پیش از پریدن، چشمهایت را خوب باز کن!
کبوتری تشنه، در تصویری، کوزهای پر آب دید. کبوتر که تصویر را با واقعیت اشتباه گرفته بود، با تمام نیرو بهسوی آن پرواز کرد.
بخوانیدقصههای ازوپ: پیروز اما شکستخورده | جوجه را آخر پاییز می شمارند!
خروسی که بر سر مرغهای مرغدانی با رقیب خود جنگیده و شکستخورده بود، به کُنجی تاریک خزید و خود را پنهان کرد.
بخوانیدقصههای ازوپ: آوایِ قو || مزیت، در وقت مناسب خود تاثیرگذار است.
مردی که شنیده بود قوها آوای دلنشینی دارند، یکی از آنها را از بازار خرید و به خانه برد. یک روز که مرد عدهای را به میهمانی دعوت کرده بود
بخوانید