مردی پس از سفری طولانی، کنار دهانۀ چاهی دراز کشید و به خواب رفت. چیزی به سقوط مرد در چاه نمانده بود که «بخت» ظاهر شد و او را از خواب بیدار کرد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: تأمل جایز نیست || قسم دروغ نخور!
مردی که یکی از دوستانش به او اعتماد کرده و مقداری پول به او سپرده بود، وسوسه شد تا آن را پس ندهد. دوستِ مرد از او خواست تا سوگند بخورد که پولی از او نگرفته است.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: درستی بهترین سیاست است || نجات انسان در صداقت است
تبر مردی -که در ساحل رودخانه هیزم میشکست- از دستش رها شد و به داخل آب افتاد. ازآنجاکه کاری از دست مرد برنمیآمد، کنار رودخانه نشست و گریه را سر داد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: جای تکامل || هیچکس کامل و بیعیب نیست!
زئوس، یک گاو نر، پرومِته یک انسان و آتِنا یک خانه ساختند. سپس برای داوری در مورد عیب و نقص کارشان، موموس را انتخاب کردند.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: مفت و مجانی || مغرور و ازخودراضی نباش!
هِرمِس که دلش میخواهد از ارزش خود نزد انسانها باخبر شود، لباس مبدل میپوشد و به کارگاه مجسمهسازی میرود.
بخوانید