جادۀ دهکدۀ سبز از روی تپه میگذشت. بالای تپه در یک خانۀ پاکیزه، پیرمردی تروتمیز زندگی میکرد. با خواندن این داستان درمییابید چرا به او جادوگر دهکدۀ سبز میگفتند.
بخوانیدشعر کودکانه: این باغوحش قشنگه، حیووناش رنگارنگه || آموزش نام حیوانات
برای پِرسی طوطی امروز یه روز شاده تولدش امروزه شده براش آماده
بخوانیدداستان کودکانه: قایمموشک || وینی پو، ببری و کریستوفر رابین
یک روز بعدازظهر، ببری به بچه کانگورو گفت: «بیا قایمموشک بازی کنیم» بچه کانگورو با ناراحتی گفت: «اما تو همیشه مرا پیدا میکنی، من هیچوقت برنده نمیشوم.»
بخوانیدقصه کودکانه: داستان کوسه || اُسکار، کوسهها را شکست میدهد
در زیر اعماق دریا جایی هست که ماهیان در لابهلای صخرهها برای خود شهری بنا کردهاند. رییس این مجموعهی بزرگ، کوسهای سفیدرنگ و بزرگ به نام «دان لینو» است که در یک کشتی غرقشده زندگی میکند.
بخوانیدقصه خیالی کودکان: علاءالدین و چراغ جادو
در روزگاران قدیم، در شهری به اسم «آگرابا» [عقربه] پسری زندگی میکرد که خیلی فقیر و بیچاره بود؛ اما این پسر، قلبی مهربان و چهرهای دوستداشتنی داشت. مردم کوچه و بازار او را علاءالدین صدا میکردند.
بخوانید