داستان تخیلی کودکانه: امپراتوری گمشده‌ی آتلانتیس

داستان تخیلی کودکان امپراتوری گمشده‌ی آتلانتیس (23)

«مایلو تاش» در آزمایشگاه موزه‌ای کار می‌کرد. او استاد نقشه‌برداری بود و نقشه‌های خیلی خوبی می‌کشید. همچنین زبان تمدن‌های خیلی قدیمی و ازیادرفته را مطالعه می‌کرد؛ اما بزرگ‌ترین آرزوی مایلو پیدا کردن شهر گمشده‌ی آتلانتیس بود.

بخوانید