قصه کودکانه جهانگرد و زرگر مکار || کلیله‌ودمنه برای کودکان

کتاب قصه کودکانه شیر و دوستان حیله‌گر (12)

یک روز مرد زرگری به نام «ایلخان» از جنگلی می‌گذشت که اتفاقاً افتاد توی یکی از این گودال‌ها. ایلخان کمی آه و ناله کرد؛ اما حالش که بهتر شد ناگهان دید یک ببر، یک مار و یک میمون جلویش ایستاده‌اند و دارند بر و بر نگاهش می‌کنند.

بخوانید

قصه کودکانه: شیر و دوستان حیله‌گر || قصه‌هایی شیرین از کلیله‌ودمنه

کتاب قصه کودکانه شیر و دوستان حیله‌گر (12)

روزی از روزها شتری از کاروانش جا ماند و در جنگلی سرسبز سرگردان شد. شتر داشت اطرافش را نگاه می‌کرد که ناگهان غرش شیری دل‌وجانش را لرزاند. شیر از پشت بوته‌ها پرید جلوی شتر. شتر آن‌قدر ترسیده بود که فقط توانست بگوید: «س س... سلام جناب شیر!»

بخوانید