قصه صوتی کودکانه: سحر کوچولو و عمه زینب / داستان یک پرستار با صدای: مریم نشیبا

قصه صوتی کودکانه سحر کوچولو و عمع زینب (1)

عمه‌‌زینب پرستار بود. او با سحر کوچولو و مامان و باباش زندگی می‌‌‌‌‌کرد. عمه‌‌‌‌زینب خیلی مهربان بود. او با بیماران مهربانی می‌‌‌کرد. عمه وقتی به خانه می‌‌آمد، حسابی خسته بود، اما همچنان نمازش را می‌‌خواند.

بخوانید

قصه کودکانه آموزنده: ماشین کوچولوی آقا کوچولو / با سر و صدای خود دیگران را ازار ندهیم

قصه-کودکانه-برای-بچه-های-کوچک-ایپابفا-ماشین-کوچولوی-آقا-کوچولو

یک آقا کوچولو بود که یک ماشین کوچولو داشت. ماشین کوچولوی آقا کوچولو یک بوق کوچولو داشت. بوق کوچولو صدای بلندی داشت. صدایش این بود: «بیب، بوب... بیب، بوب...» آقا کوچولو، بوق کوچولوی ماشین کوچولویش را خیلی دوست داشت.

بخوانید