در آن دور دورها نزدیک به غروبگاه خورشید و در وسط آبهای آبی دریا اژدهای بسیار بزرگی زندگی میکرد که هنوز هم زنده است. فلسهای رنگارنگ و درخشندهای دارد که هر وقت پشت خود را خم کند و آفتاب بر آن بتابد رنگهای قشنگ این فلسها در آسمان منعکس میشود
بخوانیدافسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه مسکن ماهیخوار
یک روز یک ماهیخوار استرالیائی تصمیم گرفت که از گودال آب نزدیک کپرگاه خود ماهی بگیرد. مقداری پوست تلخ درختان را از جنگل نزدیک جمعآوری کرد و آنها را در آب گودال گذاشت؛ زیرا میدانست که تلخی آنها ماهیها را مسموم میکند
بخوانیدافسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه سیل بزرگ
در زمانهای قدیم، بسیار قدیم، خشکسالی عجیبی درروی زمین پدیدار شد. آنچنان خشکسالی که نهتنها یاران درد عشق را فراموش کردند بلکه زندگی تمام حیوانات در معرض خطر جدی قرار گرفت. تمام نهرهای کوچک و رودخانههای بزرگی خشکید
بخوانیدافسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه دم دار شدن کانگورو
سالها پیش که هنوز تمام کانگوروها و خرسهای استرالیائی آدم بودند یک خرس کوچک استرالیائی و یک کانگورو چنان باهم دوست شده بودند که در یک شکارگاه باهم زندگی میکردند و باهم شکار میرفتند.
بخوانیدافسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه آفرینش خورشید
وقتی تخم شترمرغ در هوا میچرخید و بهطرف آسمان میرفت به تودهی هیزمی برخورد کرد که توسط یکی از ساکنان ابرها به نام «نودنوت» از جنگلهای آسمان جمعآوری شده بود.
بخوانید