اون روزهایی که هنوز هیچ خونهای نبود، یه درخت بود که خیلی مهربون بود. اسم این درخت، شاخهطلایی بود. شاخهطلایی به همهی پرندهها جا میداد تا روی شاخههای اون لونه درست کنن...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پالتو نارنجی / مریم نشیبا
مریم کوچولو به خرسهای قطبی خیلی فکر میکند... او یک روز یک کتاب دربارهی خرسهای قطبی هدیه گرفت. مریم در کتاب، عکس چند بچهخرس سفید را دید.
بخوانیدقصه های داوینچی: درخت انجیر | آخر و عاقبت پز دادن بیجا
روزگاری، درخت انجیری بود که میوه نداشت. درخت از این بابت بسیار ناراحت بود. چون آدمهای بسیاری از کنارش میگذشتند؛ اما هیچکدام نگاهش نمیکردند.
بخوانیدقصه های داوینچی: صدف و خرچنگ | در مواقع گرفتاری مراقب فریب حقه بازها باشید
صدفی به دام عشق ماه گرفتار آمده بود. ساعتها مینشست و در سکوت، ماه را تماشا میکرد. خرچنگ، عاشق صدف است. مخصوصاً عاشق بلعیدن آن!
بخوانیدقصه های داوینچی: قو و زمستان مرداب / گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
آن سال، زمستان در مرداب بزرگ که میان جنگلی انبوه واقع بود، زودتر از همیشه از راه رسید. تمام حیوانات و پرندگان ساکن مرداب که غافلگیر شده بودند، با شتاب به جنبوجوش افتادند تا فکر چارهای کنند؛
بخوانید