مادربزرگ مهسا دستپخت خیلی خوبی داشت. هرکدام از افراد خانواده یک غذا را دوست داشتند؛ برای همین آقابزرگ قرعهکشی کرد تا ببیند مادربزرگ چه غذایی را بپزد...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: اول همسایه ها / مریم نشیبا
خالهخانوم هر سال آش میپخت. مینا کوچولو و مامانش به کمک خالهخانوم رفتن. بوی آش همهجا رو پر کرده بود. خالهخانوم یه عالمه کاسهی گلگلی رو آماده کرده بود تا برای همسایهها ببره
بخوانیدقصه صوتی کودکانه ماشین نونوار / مریم نشیبا
آقای نقلی برای اولین بار یه ماشین نو خرید. او تصمیم گرفت تا با ماشینش به دیدن اقوامش برود؛ ولی حوصلهی چراغ قرمز را نداشت...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: خاله برفی و سوپ هویج / مریم نشیبا
خالهبرفی چند تا هویج چید تا با اونها سوپ هویج درست کنه. موش کوچولو سر راه، خالهبرفی رو دید و از او یه هویج خواست. خالهبرفی با مهربونی یه هویج به موشی داد. موشی هویج رو تیکهتیکه کرد و به بچههاش داد...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: صدای آواز قورباغه / مریم نشیبا
قورباغهی سبز از صبح تا شب کنار برکه مینشست و از آواز خواندن بقیهی حیوانات ایراد میگرفت. او هیچوقت خودش آواز نمیخواند. اصلاً نمیدانست که میتواند آواز بخواند!
بخوانید