قصه کودکانه پیش از خواب: هدیه‌ی آدم کوچولوها / سزای طمعکار

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-بچه‌های-طلایی-هدیه‌ی-آدم-کوچولوها

روزی، مرد خیاطی همراه زرگری به گردش رفتند. شب که شد آن‌ها مجبور شدند در بیابان بخوابند. نیمه‌شب بود که از دور صدایی را شنیدند. هر چه آن‌ها جلوتر می‌رفتند، صدا نزدیک‌تر می‌شد. این صدا، صدای عادی نبود، به‌قدری زیبا بود که آن‌ها خستگی‌شان را فراموش کردند

بخوانید

قصه های جنگ نرم: ضدّ مسیح پولی نژاد / شیطانی به شکل انسان

قصه های جنگ نرم: ضدّ مسیح پولی نژاد / شیطانی به شکل انسان 1

روزی روزگاری در سرزمینی دور پشت دریاها -که خانه‌ی غول‌ها بدجنس بود- جادوگر زشتی بود که برای فریب دادن مردم، اسم خودش را «مسیح» گذاشته بود و وانمود می‌کرد که از نژاد «علی» است؛ اما او نه «مسیح» بود و نه از پیروان «علی».

بخوانید

قصه کودکانه: هدیه ملکه زنبورها / با دیگران مهربان باشیم

قصه کودکانه: هدیه ملکه زنبورها / با دیگران مهربان باشیم 2

روزی، روزگاری دو تا امیرزاده بودند. آن‌ها تصمیم گرفتند از خانه و زندگی خود دور شوند و در بیابان و کوه و جنگل زندگی کنند. آن‌ها برادر دیگری داشتند به نام «کودن». برادر سومی راه افتاد تا برادرهایش را به خانه برگرداند.

بخوانید