سالها پیشازاین شاهزادهای زندگی میکرد که «چاوسوتان» نام داشت. او در کشوری به نام «مون بانجا» به سر میبرد و چون جوان بسیار خوب و دلاور و مهربانی بود، همه مردم دوستش داشتند.
بخوانیدمجموعه قصه: شاهزاده خانم طاووس و 5 قصه دیگر / جلد 63 کتابهای طلائی
فهرست قصه های این مجموعه: شاهزاده خانم طاووس بافنده و گاوچران هفت برادر دختر پادشاه اژدها گردوهای سحرآمیز لاکپشتی با نشانهی سفید
بخوانیدقصه کودکانه شب: یک دیدار جالب / بازدید از موزه حیات وحش حیوانات
آقای معلم به بچهها گفت که قرار است به دیدن موزهی حیوانات بروند. کِلِر از این خبر خیلی خوشحال شد. چون تابهحال به موزه نرفته بود و دوست داشت حیوانها را از نزدیک ببیند.
بخوانیدقصه کودکانه شب: جشن تولد مامان
دیشب وقتی بابا به خانه آمد یک کادوی بزرگ همراهش بود. او با لبخند به ما گفت: این هدیه مال مادرتان است. میخواهم او را غافلگیر کنم پس قول بدهید که چیزی به او نگویید.
بخوانیدقصه کودکانه شب: خرس و شکارچی ها / دوست خوب همیشه همراه توست
یک روز دو نفر که باهم خیلی دوست بودند تصمیم گرفتند به شکار خرس بروند. آنها تفنگهایشان را برداشتند و بهطرف جنگل حرکت کردند. به جنگل که رسیدند، ناگهان یک خرس خیلی بزرگ را دیدند
بخوانید