توی حیاط مریم کوچولو درختان زیادی بود. یک درخت زردآلو هم بود. او دلش میخواست به درختان حیاط آب بدهد، ولی بیشتر به درخت آلبالو آب میداد.
بخوانیدTimeLine Layout
خرداد, ۱۴۰۱
-
۲۴ خرداد
قصه صوتی کودکانه: حیوانات سحرخیز / مریم نشیبا
خانمقدی و سنجاب و غاز گردندراز و موشی، هر روز با خوراکیهای خوشمزه میرفتند کنار رودخانه... آنها صبحزود از خواب بیدار میشدند.
بخوانید -
۲۴ خرداد
قصه صوتی کودکانه: پشمک و دوستان جدید / مریم نشیبا
پشمک خوابش نمیبُرد... او بیدار شد تا پیش دوستش برود، ولی او خواب بود. سرِ راه صدای هوهویی شنید و رفت پیش آقاجغده...
بخوانید -
۲۴ خرداد
قصه صوتی کودکانه: پروانه مهربان / مریم نشیبا
پروانه بالهای شفافی داشت؛ درست مثل شیشه. او به زنبور کوچولو کمک کرد و زنبور از او تشکر کرد. پروانه دلش میخواست یک نفر هم به او کمک کند تا بالهایش رنگی شود...
بخوانید -
۲۲ خرداد
قصه های داوینچی: ماده شیر / گاهی باید جسور و نترس بود
شکارچیها که مسلح به نیزههای بلند و تیز بودند، آرام نزدیک میشدند. مادهشیر داشت بچههایش را شیر میداد و در ضمن، مراتب کمترین صدا و کوچکترین حرکت در اطرافش بود.
بخوانید -
۲۲ خرداد
قصه های داوینچی: درخت هلو | خودت را با دیگران مقایسه نکن!
درخت هلو که کنار درخت گردو بود با حسد بسیار به شاخههای پر از گردوی همسایهاش نگاهی کرد و با خود گفت: - چرا این درخت اینهمه میوه دارد و من به فراوانی او میوه ندارم؟
بخوانید -
۲۲ خرداد
قصه های داوینچی: سهره | اگر خوبی بلد نیستی، دستکم بدی هم نکن
وقتی باز به لانهاش بازگشت، در کنار لانهاش به چند جوجه سِهره برخورد. سه چهارتا از جوجهها آنقدر کوچک بودند که هنوز پر درنیاورده بودند و میلرزیدند.
بخوانید -
۲۲ خرداد
قصه های داوینچی: عنکبوتی در سوراخ کلید / عاقبت خیالبافی بی هدف
مرگ عنکبوتهای شهر هم مثل مردن عنکبوتهای صحرا است. حالا ببینیم چطوری: روزی، یکی از آنها که در خانهای زندگی میکرد، فکر جالبی به سرش زد.
بخوانید -
۲۲ خرداد
قصه های داوینچی: روباه و زاغ / روباه حیلهگر همیشه حیلهگر است
روباه گرسنهای تمام جنگل را به دنبال شکار زیر پا گذاشته بود. از زیر درختی رد شد که از میان شاخههای آن صدای قارقار زاغها میآمد.
بخوانید -
۲۲ خرداد
قصه های داوینچی: برف | افتادگی آموز اگر طالب فیضی ، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
روزگاری، کمی برف از نوک صخرهای آویزان بود و صخره هم درست روی قلهی کوه بسیار بلندی قرار داشت. برف حواسش را خوب جمع کرد و شروع کرد به فکر کردن
بخوانید