قصه پیرزن مهربان که برای دیدن بچه هاش به سفر رفت و در راه با حیوانات خطرناک روبرو شد. اما پیرزن قصه ما خیلی زرنگ بود و توانست صحیح و سالم به خانه برگردد...
بخوانیدTimeLine Layout
خرداد, ۱۳۹۹
-
۱ خرداد
داستان «تارزان» ماجراهای پسر جنگل در میان خانواده گوریل های مهربان
یک روز صدای گریه یک بچه کوچولو در جنگل پیچید. پدر و مادر این بچه بخاطر طوفان به اعماق جنگل پناه اورده بودند. یک گوریل مهربان بچه کوچولو را بزرگ کرد و اسمش را تارزان گذاشت. و حالا ماجراهای تارزان در کتاب جنگل ....
بخوانید
اردیبهشت, ۱۳۹۹
-
۳۱ اردیبهشت
قصه های شاهنامه: داستان «ایرج و سلم و تور» برای کودکان
فریدون شاهنشاه بزرگ ایران می خواهد قلمرو بزرگ خود را بین پسرانش ایرج، سلم و تور تقسیم کنید. اما سلم و تور به قلمرو خود راضی نیستند و جنگ در می گیرد ...
بخوانید -
۳۱ اردیبهشت
قصه قشنگ و آموزنده «پروانه و عنکبوت» برای کودکان
مورچه کوچولو توی دام عنکبوت افتاده بود. پروانه کوچولو به کمک مورچه آمد و او را نجات داد. پروانه کوچولو نمی دانست که یک روز هم او به کمک مورچه نیاز پیدا می کند ...
بخوانید -
۳۱ اردیبهشت
قصه کودکانه «فرشتهای متولد میشود» بچه ها فرشته اند
قصه «فرشتهای متولد میشود» داستان فرشته کوچولویی است که دلش می خواهد مثل انسان ها به دنیا بیاید و بچه یک زن و مرد بی فرزند شود...
بخوانید
آبان, ۱۳۹۸
-
۱۳ آبان
داستان«اسکار و خانوم صورتی»: نامه های یک کودک سرطانی به خدا
خدای عزیز، اسم من اسکار است. ده سال دارم. من گربه، سگ و خانه را آتش زدم (فکر میکنم که حتی ماهی قرمزها را هم کباب کردم) و این اولین نامهای است که برایت مینویسم.
بخوانید -
۱۳ آبان
قصه «گرگ و هفت بزغاله»: مجموعه قصهها و افسانههای برادران گریم برای کودکان و بزرگسالان
روزی روزگاری، بز عاقلی بود که هفت بزغاله داشت. او مثل هر مادری فرزندانش را خیلی دوست داشت.
بخوانید -
۱۳ آبان
قصه «گربهای که با یک موش عروسی کرد»: مجموعه قصهها و افسانههای برادران گریم برای کودکان و بزرگسالان
روزی روزگاری، گربهای با یک موش طرح دوستی ریخت. با هوشیاری گربه، دوستی و رفاقت آنها روز به روز بیشتر شد تا اینکه سرانجام توافق کردند باهم ازدواج کنند و در خانهای مشترک در آسایش به سر برند.
بخوانید -
۱۳ آبان
قصه «شاهزاده قورباغه»: مجموعه قصهها و افسانههای برادران گریم برای کودکان و بزرگسالان
در روزگاران قدیم، در آن زمان که مردم هرچه را آرزو میکردند بیدرنگ به دست میآوردند، پادشاهی زندگی میکرد که چندین دختر زیبا داشت.
بخوانید -
۱۳ آبان
قصه «جوانی که بلد نبود بترسد» مجموعه قصهها و افسانههای برادران گریم برای کودکان و بزرگسالان
پدری بود که دو پسر داشت. پسر بزرگتر زرنگ و فهمیده بود، ولی پسر کوچکتر بهقدری کودن بود که نمیتوانست هیچچیزی یاد بگیرد.
بخوانید