این قصه ساده و کودکانه، بطور ناخودآگاه، نام روزهای هفته، نام میوهها، شمارش اعداد و فرایند تکامل کرم ابریشم به پروانه را به کودکان آموزش می دهد
بخوانیدTimeLine Layout
دی, ۱۳۹۹
-
۲۳ دی
شعرقصهی کودکانه «مادر من» توصیف زیبایی مادر از زبان کودک گمشده
در شعرقصهی کودکانه «مادر من» دختربچه ای در خیابان گم شده و مردم سعی می کنند مادرش را پیدا کنند. از نظر دخترک، هیچی زنی به زیبایی مادرش نیست چون مادرش یک فرشته آسمانی است....
بخوانید -
۲۱ دی
قصه کودکانه قشنگ زنجبیل، زرافه مهربان / آتش در علفزار
زنجبیل زرافه ای مهربان در آفریقا بود. او در یک علفزار بزرگ زندگی میکرد.زنجبیل خیلی مهربان بود و دوست داشت به همه حیوانات کمک کند. یکسال خشکسالی شد و حیوانات هیچ آب و غذایی برای خوردن نداشتند. بنابراین زنجبیل تصمیم گرفت به حیوانات کمک کند...
بخوانید -
۲۱ دی
داستان کودکانه و آموزنده «مارتین در دهکده» درباره زیباییهای روستا و مهربانی با حیوانات اهلی
در این قسمت از مجموعه داستانهای مارتین، «دختر مهربان»، مارتین به روستا میرود تا چند روز در خانه عمه لوسی بماند. لوسی با حیوانات مزرعه بازی می کند و به پرنده ها غذا می دهد و حسابی به او خوش می گذرد...
بخوانید -
۲۰ دی
داستان کودکانه و آموزنده «مارتین به مدرسه میرود» – اهمّیت تحصیل برای کودکان
مارتین یک دختر کوچولوی بامزه است. در این قصه مارتین به مدرسه می رود و چیزهای خوبی در مدرسه یاد میگیرد. مارتین میداند که درس خواندن و تحصیلات چقدر برای بچه ها و کودکان لازم و ضروری است.
بخوانید -
۲۰ دی
قصه کودکانه «ماجراهای نخودی» این داستان «سقوط حاکم»
در قسمت قبل خواندیم که حاکم ظالم، برای گرفتن نخودی، سروقت بیبی رفت و او را به زندان انداخت. نخودی هم که دیگر طاقتش تمام شده بود با کمک مورچهها، موریانهها، اسبها و دارکوبها ومردم روستا به قصر حاکم حمله کرد و ...
بخوانید -
۲۰ دی
قصه کودکانه «ماجراهای نخودی» این داستان «بیبی در زندان حاکم»
مدتها بود که به فکر انتقام گرفتن از حاکم ظالم بود. یک روز دوست نخودی به او خبر می دهد که ماموران حاکم، «بیبی» یعنی مادر نخودی را به زندان انداخته اند. همین اتفاق، نخودی را مصمّم می سازد که هرچه زودتر با حاکم ظالم وارد مبارزه شود...
بخوانید -
۱۹ دی
قصه کودکانه «ماجراهای نخودی» این داستان: نخودی و «کره اسب سفید»
نخودی که از دست ماموران حاکم ظالم به کوه و صحرا فرار کرده بود در کنار چشمه آب،کره اسبی را می بیند و تصمیم می گیرد آن را بگیرد و سوارش شود. اما کره اسب میگوید که پای مادرش آسیب دیده و نخودی به کمک اسب میرود.
بخوانید -
۱۹ دی
قصه کودکانه «ماجراهای نخودی» این داستان: قصه عبرتآموز «گربه سفید»
نخودی کمسن و سال بود اما خیلی عجله داشت تا به سر کار برود و درآمدی پیدا کند. بیبی که عجله نخودی را دید به او گفت نباید عجله کند و قصه عبرتآمیز «گربه سفید» را برایش تعریف کرد ...
بخوانید -
۱۹ دی
قصه کودکانه «ماجراهای نخودی» این داستان: نخودی و ملکه مورچهها
یک روز نخودی برای کار پیش ارباب روستا رفت اما ارباب به نخودی توهین کرد و نخودی که حسابی عصبانی شده بود به همراه دوستش به صحرا رفت و آنجا با ملکه مورچه ها آشنا شدند. ملکه مورچه ها قول داد یک روز به نخودی کمک کند ...
بخوانید