ایپاب‌فا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر
روزگاری، برادر و خواهری بودند که خیلی همدیگر را دوست داشتند. مادر آن‌ها مرد و پدرشان زن دیگری گرفت.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۵ اسفند
افسانه تعطیلات حقه بازان / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی از روزهای پاییز خروس جوانی به همسرش گفت: همسر کوچولویم، حالا فصل فندق و ذرت است، بیا باهم به کوه برویم و دلی از عزا دربیاوریم.
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانه دوازده برادر / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
سال‌ها پیش پادشاه و ملکه ای زندگی می‌کردند که دوازده پسر داشتند. همه این پسرها تیزهوش و زرنگ بودند و یکدیگر را دوست داشتند
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانه ویولن نواز شگفت انگیز / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی یک نوازنده ویولن راه سفر در پیش گرفت. راهی که انتخاب کرده بود از یک جنگل می‌گذشت.
بخوانید -
۲۵ اسفند
قصه صوتی غنچه‌ی کوچولو بخند / با صدای مریم نشیبا
میمون از حیوانات پرسید: شما می دونید چرا توی این جنگل هیچ پروانه ای نیست؟
بخوانید -
۲۴ اسفند
قصه صوتی: خونه‌ی خاله کدوم وره؟ / با صدای مریم نشیبا
آقا کلاغه خیلی ناراحت بود. او دلش برای خاله اش تنگ شده بود. او دلش می خواست پرواز کند و برود پیش خاله اش.
بخوانید -
۲۴ اسفند
داستان کوتاه: طاغوت و یاقوت هر دو زن بودند / الهه عروضی
روز پائیزی قشنگی بود. یکهو ابرها همه جمع شدند یکجا. هوا تاریک شد. باد شدیدی آمد و در و پنجره‌ها به هم خوردند.
بخوانید -
۲۴ اسفند
داستان کوتاه: لکه‌ها / زویا پیرزاد
یک سال بعد از آشنایی‌شان، مادر لیلا وقت معرفی علی به عمه‌ی لیلا که تازه از آمریکا آمده بود گفت «علی‌آقا، نامزد لیلا جان».
بخوانید -
۲۴ اسفند
داستان کوتاه: جمعه‌ها / شیوا ارسطویی
داداش دیر کرده بود. شهرزاد نگاه کرد به ساعت بزرگ، بالای سر خانم سرهنگ. با هر تیک تاک، یک چشم با مژه‌ی مصنوعی، کنار صفحه، گوشه‌ی بالای ساعت، چشمک می‌زد.
بخوانید -
۲۴ اسفند
داستان کوتاه: یک داستان عاشقانه کوتاه / مدیا کاشیگر
عباس می‌گفت: «از سینما شروع شد ــ فیلمِ نگهبانِ شبِ لیلیانا کاوانی. من توی صف بودم و داشتم به گیشه می‌رسیدم که یکهو چشمم افتاد به نسرین
بخوانید
