یکی بود یکی نبود، پیرزنی بود که با گله غاز خود، تنها در کلبه ای محقر در میان کوهها زندگی میکرد.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۷ اسفند
افسانهی پری دریایی / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران گذشته آسیابانی بود که با همسرش در خوشی و شادمانی زندگی میکرد. آنها پول فراوان و حتی پس انداز کافی داشتند
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی تابوت شیشهای / قصهها و داستانهای برادران گریم
نباید گفت یک خیاط فقیر هرگز نمیتواند به افتخارات و درجات بالا دست یابد. مهم این است که گوشبهزنگ و هوشیار باشد تا درهای اقبال به رویش باز شود.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی گنجشک و بچههایش / قصهها و داستانهای برادران گریم
گنجشکی چهارتا از بچههایش را به آشیانه پرستو برد و بزرگ کرد. جوجه گنجشکها تازه پر درآورده بودند که روزی باد سهمگینی آشیانه آنها را فرو ریخت.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی خیاط و خرس / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شاهزاده خانم متکبری بود که هر بار خواستگاری برایش میآمد، هیچ چیز برای عَرضه کردن نداشت مگر اینکه چند معما بگوید.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی آب حیات / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران قدیم پادشاهی به بیماری سختی دچار شد. همه فکر میکردند که او بزودی خواهد مرد.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی سفید برفی و رُزقرمزی / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. بیوه زن فقیری بود که در کلبه ای تک افتاده، در وسط باغی زندگی میکرد. در باغ دو بوته رز روییده بود؛
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی زیر پوست الاغ / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران قدیم پادشاه و ملکهای زندگی میکردند که از ثروت و مال دنیا همه چیز برایشان فراهم بود، ولی اجاقشان کور بود و بچه ای نداشتند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی بره و ماهی / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. برادر و خواهر کوچکی بودند که مادرشان مرده بود. آنها یکدیگر را خیلی دوست داشتند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی صندوق آهنی / قصهها و داستانهای برادران گریم
در گذشتههای دور که مردم در برابر تمایلات شرارت بار دیگران قدرتی نداشتند و نمیتوانستند مقاومت کنند، پیرزن جادوگری پسر پادشاهی را جادو کرد
بخوانید